شناخت در یک تقسیم بندى اولى به دو قسم حصولى و حضورى تقسیم مىشود و در شناختحصولى سه روش معرفتى وجود دارد، اول: حس و ادله تجربه; دوم: عقل وبراهین عقلى; سوم: نقل و شواهد روایى که به عقل ختم شده باشد. براى شناخت، علاوه بر این سه روش، روش دیگرى نیز وجود دارد که مختص به علم حضورى است و آن روش کشف و شهود است که داراى اقسام و مراتب خاصخود مىباشد و با تزکیهو تحول وجودى قرین است.
اقسام مختلف شناخت و روشهاى آنها هم، نه گسسته از یکدیگر و نه در عرض هم هستند، بلکه این اقسام و روشها پیوندى غیر قابل انفکاک داشته و در طول یکدیگر قرار دارند.
پایینترین مراتب شناخت، معرفتحسى است. این معرفت در صورتى که پیوند خود را با شناخت عقلى قطع نماید، ارزش جهانشناختى خود را از دست داده و در حوزه صور مختلف وهمى و خیالى، بدون آنکه به معرفتى علمى و یقینى راه ببرد، به ملاعبه و بازیهاى شکاکانه روزگار مىگذراند. شناختحسى تنها با اتکاى به قوانین عقلى نظیر مبدا عدم تناقض، هویت، عدم جمع ضدین، اصل علیت و مانند آنها، زمینه علم به امور جزئى و یا تدوین قوانین تجربى را فراهم مىآورد. عقل در حرکتهاى علمى هم در رتبه فاعلى و هم در مقام ارزیابى و داورى مقدم بر حس است. در فضاى دادههاى عقلى، امکان آزمون و فرمان تجربه صادر مىشود و در نهایت نیز میزانهاى عقلى، حدود اعتماد و حوزه شمول احکام تجربى را بیان مىکنند.
چکیده:
در بین آفریدگان، انسان ویژگی بسیار ممتازی دارد که دربین همهی موجودات به او برتری بخشیده است. از منظر قرآن کریم، انسان به منظور امتحان و آزمایش که زمینهساز سعادت حقیقی اوست پا به این جهان گذاشته است تا با حسن اختیار خویش، طریق عبودیّت خداوند را برگزیده و طی کند و از این رهگذر به مقام قرب الهی و خلیفهاللهی نائل گردد و از آنجا که جهان مادّی و موجودات دیگر، تأمین کنندهی محیطی ممکن و مناسب برای این امتحان و ابتلا هستند، به تبع وجود انسان خلق شده و جامهی وجود بر تن کردهاند خداوند در قرآن کریم انسان را به واسطهی نیروی عقل و اندیشه بر دیگر موجودات برتری داده و به وی کرامت ذاتی بخشیده است. امّا با رجوع به تمامی آیات دراین زمینه مشخّص میشود که کرامت حقیقی انسان، نوعی کرامت اکتسابی است که در سایهی ایمان و عمل صالح و در پیش گرفتن تقوای الهی به دست میآید و همین نوع کرامت است که ملاک حقیقی برتری انسان بر دیگر موجودات است و او را به مقام خلیفه اللهی نائل میکند. در مورد این مقام باید گفت که مقامی تکوینی بوده و به شاخصههای وجودی و کمالات شخص خلیفه بستگی دارد. لازم به ذکر است که استعداد رسیدن به این مقام در همهی انسانها قرار داده شده ولی تنها کسانی قادر رسیدن به این مقام هستند که با عبودیّت پرودرگار، مظهر اسماء ذات الهی گشته و به بالاترین درجات قرب، نائل گردند.
اشاره:
قرآن مجيد در صدها آيه كه از مسألهي معاد بحث ميكند تعبيرات كاملاً متنوعي دارد كه هر يك از آنها اشاره به يكي از ابعاد مفهوم معاد است، و در مجموع بيانگر عمق اين مسأله و اهداف زندگي پس از مرگ است.
از آنجا كه مطالعه تعبيرات متنوع قرآن دربارهي معاد افقهاي تازهاي در برابر ديدگان ما در اين مسأله مهم عقيدتي ميگشايد، به شرح آن ميپردازيم.
عمدهترين و مهمترين تعبيرات قرآني از اين مسأله هشت تعبير زير است:
1ـ «قيام الساعة» (رستاخيز).
2ـ «احياء موتي» (زنده كردن مردگان).
3ـ «بَعْث» (برانگيختن).
4ـ «حشر» (جمع كردن).
5ـ «نشر» (گستردن).
6ـ «معاد» (بازگشت به سوي خدا).
7ـ «لقاء رب» (ديدار پروردگار).
8ـ «رجوع» (بازگشت به سوي او).
با اين اشاره به قرآن باز ميگرديم، و به نمونههايي از تعبيرات فوق گوش جان ميسپاريم.
1ـ وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُبْلِسُ الُْمجْرِمُونَ.[1]
چکیده
خانواده ، نهادی است که با وجود تحولات اساسی جامعه، در اهداف و کارکردهای خود ثابت مانده و هنوز در همه جوامع اهمیت اساسی دارد. خانواده، مناسبترین نظام برای تأمین نیازهای روحی و معنوی بشر است و بهترین بستر را برای تأمین امنیت و آرامش روانی اعضا، پرورش نسل جدید، اجتماعی کردن فرزندان و برآورده ساختن نیازهای عاطفی افراد فراهم میآورد. در عصر حاضر، با اثرپذیری از تحولات اجتماعی، صنعتی و علمی، در بیشتر جوامع از جمله ایران، مشکلات متعددی برای خانواده پدید آمده است. اختلاف های خانوادگی، طلاق، فرزندان بیسرپرست و بزهکاری نوجوانان و جوانان، نشان دهنده مشکلات اساسی در خانوادههای ماست. در این مقاله، به این کانون پر از مهر و نیز آسیبشناسی آن میپردازیم.و ویؤگی های آن را از دیدگاه قرآن بیان می کمنیم .
اشاره
خانواده از ابتدای تاریخ تاکنون، به عنون اصلیترین نهاد اجتماعی، زیربنای جوامع و خاستگاه فرهنگها، تمدنها و تاریخ بشر بوده است. پرداختن به این بنای مقدس و بنیادین و هدایت آن به جایگاه واقعی اش، همواره سبب اصلاح خانواده بزرگ انسانی و غفلت از آن، موجب دور شدن بشر از حیات حقیقی و سقوط به ورطه نابودی بوده است. اسلام به عنوان مکتبی انسانساز، بیشترین توجه را به والایی خانواده دارد. از این رو، این نهاد مقدس را کانون تربیت میشمرد. نیکبختی و بدبختی جامعه انسانی را نیز به صلاح و فساد این بنا وابسته میداند و هدف از تشکیل خانواده را تأمین نیازهای عاطفی و معنوی انسان از جمله دستیابی به آرامش برمیشمارد.
مرحوم طبرسي در مجمع البيان هر چند چهار تفسير براي آيه ذكر ميكنند، ولي تفسير اول را كه حيات حقيقي است به عنوان تفسير صحيح ايه بر ميگزيند.[1]
البته روايات نيز در اين زمينه فراوان است كه به خواست خدا بعداً به آن اشاره خواهد شد.
ديگر از عجائب اينكه به نقل تفسير «الميزان» بعضي از مفسران آيه را مخصوص «شهداي بدر ميدانند و ميگويند شامل ساير شهيدان نميشود! (بايد توجه داشت كه شأن نزول آيه اول طبق تصريح مفسران شهداي احد است و شأن نزول آيه دوم شهداي بدر[2] ولي به هر حال شأن نزول محدوديتي براي مفهوم آيه در هيچ مورد ايجاد نميكند و آيه همه شهدا را به طور مطلق در بر ميگيرد).
جالب اينكه مرحوم علامه طباطبائي بعد از اشاره به اين تفسير ميافزايد: بعضي از مفسران در تفسير آيه قبل از اين آيه (يعني آيه 153 بقره) كه دستور به استعانت جستن از صبر ميدهد، از خداوند صبر و شكيبائي در برابر اين سخنان لاطائل نموده است![3].
ولي به هر حال آيه تنها از شهداي راه خدا سخن ميگويد بي آنكه غير آنها را نفي كند، اينجا است كه اين سؤال مطرح ميشود: اگر حيات برزخي براي همه انسانها است، پس شهيدان چه فضيلتي بر ديگران دارند؟!
پاسخ اين سؤال روشن است، فضيلت آنها در نوع حيات آنها است، حياتي در جوار رحمت و در پيشگاه خدا قرب و غرق انواع نعمتها و روزيهاي الهي، مسلماً حيات برزخي ديگران آميخته با اين بركات نيست.
اشاره
«برزخ» به معني چيزي است كه در ميان دو شيء حايل شود، سپس اين معني توسعه يافته و به هر امري كه در ميان دو چيز يا دو مرحله قرار گيرد، اطلاق شده است.[1]
در اينجا منظور از «برزخ»، جهاني است كه ميان دنيا و عالم آخرت قرار دارد، يعني هنگامي كه روح از بدن جدا ميشود، پيش از آنكه بار ديگر در قيامت به بدن اصلي باز گردد، در عالمي كه ميان اين دو عالم است و برزخ ناميده ميشود قرار خواهد داشت.
براي اثبات عالم برزخ، دليل عمده ما دلائلي نقلي و آيات و روايات است، هر چند اين مسئله از طرق عقلي، يا حسي (از طريق تماس و ارتباط با ارواح) نيز امكان پذير است.
قرآن مجيد گرچه بحث زيادي در مورد برزخ ندارد، و نسبتاً از كنار اين مسأله، ساده گذشته است، ولي با اين حال، تعبيرات صريح و روشني در آيات متعدد در اين زمينه دارد كه ميتواند اصول كلي مربوط به جهان برزخ را براي ما روشن سازد.
با اين اشاره به قرآن باز ميگرديم و به آيات زير گوش جان فرا ميدهيم:
1ـ حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ ـ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ.[2]
تا زماني كه مرگ يكي از آنان فرا رسد ميگويد: پروردگار من! مرا باز گردان شايد در آنچه ترك كردم (و كوتاهي نمودم) عمل صالحي انجام دهم (به او ميگويند) چنين نيست، اين سخني است كه او به زبان ميگويد (و اگر باز گردد برنامهاش همچون سابق است) و پشت سر آنها برزخي است تا روزي كه برانگيخته ميشوند.
2ـ وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ـ فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ.[3]
4 و 5 ـ حال مؤمنان و ظالمان در لحظهي مرگ
مؤمنان و ظالمان، نيكوكاران و بدكاران از همان لحظه مرگ از هم جدا ميشوند و حالات متفاوتي دارند، يا به تعبير ديگر نتائج اعمال و عقائدشان از همان لحظه كم كم ظاهر و آشكار ميگردد «آيه چهارم و پنجم» اشاره پر معنائي به همين حقيقت است.
نخست ميفرمايد: «كافران كساني هستند كه فرشتگان (قبض ارواح) روحشان را ميگيرند، در حالي كه به خود ظلم و ستم كردهاند، در اين هنگام تسليم ميشوند و اظهار ايمان ميكنند (ايماني همچون ايمان فرعون به وحدانيت خداوند در لحظه غرق شدن، و ميگويند) ما كار بدي انجام نميداديم» (الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ).
اين سخن نشان ميدهد كه آنها تسليم كامل نشدهاند، و نميدانند اين انكار در برابر خداوند عالم الغيب و گواهان از ملائكه بيهوده است، لذا در پايان آيه ميافزايد: «آري خداوند دانا است به آنچه انجام ميداديد» (بَلى إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
سپس به آنها دستور داده ميشود: «اكنون كه چنين است داخل درهاي جهنم شويد و جاودانه در آن بمانيد» (فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها).
گرچه نام مرگ براي بسياري هول انگيز و وحشتناك است، ولي در جهان بيني اسلامي اين موضوع چهره ديگري دارد، چرا كه مرگ گذرگاهي است به جهان ديگر، و در حقيقت يك تولد ثانوي محسوب ميشود.
قرآن مجيد روي اين مسأله زياد تكيه كرده و با تعبيرات مختلفي اين رويداد مهم را كه به هر حال براي تمامي افراد بدون استثناء رخ ميدهد حقيقت آن را شكافته و گفتنيها را پيرامون آن گفته است.
با اين اشاره، به قرآن باز ميگرديم و به آيات زير گوش جان ميسپاريم:
1ـ كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ.[1]
هر كس مرگ را ميچشد و شما پاداش خود را به طور كامل در روز قيامت خواهيد گرفت.
2ـ اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى.[2]
خداوند ارواح را به هنگام «مرگ» قبض ميكند و ارواحي را كه نمردهاند نيز به هنگام «خواب» ميگيرد سپس ارواح كساني را كه فرمان مرگ آنها را صادر كرده نگه ميدارد و ارواح ديگري را (كه بايد زنده بمانند) باز ميگرداند تا سر آمد معيني.
3ـ قُلْ يَتَوَفَّيكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ.[3]
بگو: فرشتهي مرگ كه بر شما مأمور شده (روح) شما را ميگيرد سپس به سوي پروردگارتان باز ميگرديد.
4ـ الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلى إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.[4]
همانها كه فرشتگان (قبض ارواح) روحشان را ميگيرند در حالي كه به خود ظلم كرده بودند در اين هنگام آنها تسليم ميشوند (و ميگويند) ما كار بدي انجام نميداديم آري خداوند به آنچه انجام ميداديد عالم است.
5ـ الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.[5]
این موجودي كه به احسن تقويم خلق شده است، ميتواند بدين معنا خليفهي خدا در روي زمين قرار گيرد وباصفات و افعال خويش، آيت حق به شمار آيد.
بنابراين، خلافت انسان، در الوهيت و يا جانشيني، در تفويض افعال خدا نيست، بلكه به معناي «آيت» بودن اوست كه از جهات گوناگون، نشانههايي در او از جمال پروردگار وجود دارد.
ب: نمايندگي او تصرّف در جهان است
شما ميتوانيد اين خلافت از جانب خدا را، به گونهاي ديگر نيز، تفسير كنيد كه در حقيقت روي ديگر سكّه است و آن اينكه: خدا جهان را آفريد و در آن مواهب و نعمتهايي قرار داد كه مسلماً اين مواهب و اين نعمتها بيجهت و بيهدف خلق نشده است. اين زمين آمادهي بهرهبرداري و اين حيوانات متنوع و مفيد، براي هدفي آفريده شدهاند و آن هدف، در صورتي تحقيق ميپذيرد كه موجود برتري، به اذن خداوند، در آنها تصرف كند و آن را آباد سازد و مواهب مكتوم آن را آشكار نمايد؛ چون آدم از جانب خدا براي تصرف در آفرينش مانون است. تو گويي نمايندهي او در زمين است تا از گيتي و آنچه كه در آن است، بهره گيرد و در آن تصرف كند. اين حقيقت را چه زيبا خداوند بيان فرموده است: «يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيها فَاسْتَغْفِرُوهُ...» (هود / 61) «اي قوم من، خدا را عبادت كنيد براي شما جز او خدايي نيست. اوست كه شما را از زمين آفريد و عمران و آبادي آن را به شما واگذاشت، پس از او آمرزش طلبيد.»
در اين آيه، دو جمله وارد شده است كه هر يكي از آنها ميتواند معادل جملهاي در آيهي مورد بحث باشد:
1ـ «هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ» معادل: إنّي جاعل في الأرض.
2ـ «وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيها» معادل: خليفة...
آيات موضوع :
1ـ «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ». (بقره / 30)
«و آنگاه كه پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمين جانشيني قرار ميدهم، آنها گفتند: آيا در آنجا كسي را جانشين قرار ميدهي كه فساد و خونريزي ميكند و ما با ثناگويي تو را تسبيح و تنزيه ميكنيم؟
خدا گفت: من ميدانم چيزي را كه شما نميدانيد.»
2ـ «... وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ....». (اعراف / 69)
«به ياد آريد آنگاه كه شما را جانشيناني پس از قوم نوح كرد.»
3ـ «وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ...». (اعراف / 74)
«به ياد آريد آنگه كه شما را جانشيناني پس از قوم عاد كرد.»
4ـ «...عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَ يَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الْأَرْضِ...» (اعراف / 129)
«شايد پروردگار شما، دشمن شما را نابود كند و شماها را جانشيناني در روي زمين قرار دهد.»
5ـ «فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّيْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَ جَعَلْناهُمْ خَلائِفَ...» (يونس / 73)
«(نوح) را تكذيب كردند؛ پس او و كساني را كه در كشتي بودند، نجات داديم و آنان را جانشيناني (در روي زمين) قرار داديم.»
6ـ «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ...». (نور /55)
«خدا به افرادي از شما كه ايمان آوردهاند و عمل نيك انجام دادهاند، وعده داده است كه آنان را در زمين جانشين گرداند، چنان كه پيشينيان را جانشين قرار داد.»
ناقص است. چنين انساني حريص است، خونريز است، بخيل و ممسك است، كافر است، از حيوان پستتر است.
در قرآن آياتي آمده است كه روشن ميكند انسانِ ممدوح چه انساني است و انسانِ مذموم چه انساني است. از اين آيات استنباط ميشود كه انسانِ فاقد ايمان و جدا از خدا انسان واقعي نيست. انسان اگر به يگانه حقيقتي كه با ايمان به او و ياد او آرام ميگيرد بپيوندد دارنده همهي كمالات است و اگر از آن حقيقت ـ يعني خدا ـ جدا بماند درختي را ماند كه از ريشهي خويشتن جدا شده است. ما به عنوان نمونه دو آيه را ذكر ميكنيم:
ـ وَ الْعَصْرِ ـ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ ـ إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ.[1]
«سوگند به عصر، همانا انسان در زيان است، مگر آنان كه ايمان آورده و شايسته عمل كرده و يكديگر را به حق و صبر و مقاومت توصيه كردهاند.»
ـ وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ.[2]
«همانا بسياري از جنّيان و آدميان را براي جهنم آفريدهايم (پايان كارشان جهنم است)، زيرا دلها دارند و با آنها فهم نميكنند،چشمها دارند و با آنها نميبينند، گوشها دارند و با آنها نميشنوند. اينها مانند چهارپايان بلكه راه گم كرده ترند.»
انسان در جهان بيني اسلامي داستاني شگفت دارد. انسانِ اسلام تنها يك حيوان مستقيم القامة كه ناخني پهن دارد و با دو پا راه ميرود و سخن ميگويد نيست؛ اين موجود از نظر قرآن ژرفتر و مرموزتر از اين است كه بتوان آن را با اين چند كلمه تعريف كرد.
قرآن، انسان را مدحها و ستايشها كرده و هم مذمتها و نكوهشها نموده است. عاليترين مدحها و بزرگترين مذمّتهاي قرآن دربارهي انسان است؛ او را از آسمان و زمين و از فرشته برتر و در همان حال از ديو و چهارپايان پستتر شمرده است. از نظر قرآن، انسان موجودي است كه توانايي دارد جهان را مسخّر خويش سازد و فرشتگان را به خدمت خويش بگمارد و هم ميتواند به «اسفل سافلين» سقوط كند. اين خود انسان است كه بايد دربارهي خود تصميم بگيرد و سرنوشت نهايي خويش را تعيين نمايد.
سخن خويش را از ستايشهاي انسان در قرآن تحت عنوان «ارزشهاي انسان» آغاز ميكنيم.
ارزشهاي انسان
1. انسان خليفه خدا در زمين است:
«روزي كه خواست او را بيافريند، ارادهي خويش را به فرشتگان اعلام كرد. آنها گفتند: آيا موجودي ميآفريني كه در زمين تباهي خواهد كرد و خون خواهد ريخت؟ او گفت: من چيزي ميدانم كه شما نميدانيد.»[1]
در اين نوشتار به دو بحث درباره خلقت جهان پرداخته مي شود: الف) منشا پيدايش جهان هستي، ب) آفرينش آسمان و زمين در شش روز.
الف) منشا پيدايش جهان هستي:
گرچه قرآن كريم به صراحت بحث خلقت و جهان هستي و كيفيت و جزئيات آن را مطرح نكرده؛ ولي خداوند متعال دربارة منشأ آفرينش و مخلوقات عالم هستي ميفرمايد: «او كسي است كه آسمانها و زمين را در شش روز (شش دوران) آفريد و عرش (قدرت) او بر آب قرار داشت (به خاطر اين آفريد) تا شما را آزمايش كند تا كدام يك عملتان بهتر است و اگر بگويي شما بعد از مرگ برانگيخته ميشويد، مسلماً كافران ميگويند اين سحر آشكاري است.»[1]
كلمة «عرش» به معناي سقف يا شيء سقفدار است و به تختهاي بلند مانند تختهاي سلاطين نيز گفته ميشود؛ ولي اين كلمه در آية مذكور به معناي قدرت به كار رفته است؛ چنانكه واژة تخت نيز در فارسي به معناي قدرت به كار ميرود. كلمة «عرش» گاهي نيز به معناي مجموعه جهان هستي است، زيرا تخت قدرت خداوند تمام جهان را فرا ميگيرد. راغب اصفهاني ميگويد: كلمة «استوي» وقتي با «الي» متعددي شود به معناي استيلاء و تسلط است.[2]
در حالي كه ماديها هدفي براي آفرينش قائل نيستند, چرا كه مبدأ آفرينش را طبيعت فاقد عقل وشعور و بي هدف مي دانند, و به همين دليل طرفدار پوچي در مجموعه هستي مي باشند, فلاسفة الهي و پيروان اديان همگي معتقد به وجود يك هدف عالي براي آفرينش اند, زيرامبدأ قادر و حكيم عالم محال است كاري بي هدف انجام دهد .
اكنون اين سوال پيش مي آيد كه اين هدف چيست ؟
گاهي به خاطر مقايسه كردن خداوند به خود گرفتار اين توهم مي شويم كه آيا خدا كمبودي داشته كه مي خواسته با آفرينش هستي و از جمله انسان آن كمبود را جبران كند ؟!
آيا او نيازي به عبادت ونيايشهاي ما دارد؟ آيا او مي خواسته است شناخته شود و خلق را آفريده است تا شناخته گردد ؟!
ولي اين يك اشتباه بزرگ است كه از مقايسه خدا و «خلق» ناشي مي گردد, در حالي كه در بحث شناخت صفات خدا، بزرگترين سد و مانع، همين مقايسه نادرست است, (لذا اصل اولي در اين بحث آنست كه ما بدانيم او در هيچ چيز به ما شباهت ندارد).
مقصود اين است كه استعدادهاي زيادي به تعبير امروز، ژنهاي او هست. بعد ميفرمايد: انسان به مرحلهاي رسيده است كه ما او را مورد آزمايش قرار ميدهيم يعني به حدي از كمال رسيده است كه او را آزاد و مختار آفريديم و لايق و شايسته تكليف و آزمايش و امتحان و نمره دادن ولي موجودات ديگر چنين شايستگي را ندارند.[1]
بعد از اين مقدمهاي كه ذكر شد، امتيازات انسان از ديدگاه قرآن كريم را ملاحظه ميكنيم:
1. يكي از امتيازات انسان در قرآن كريم بيان او ميباشد: «علمه البيان» به او تعليم نطق فرمود.
آنچه انسان به وسيله آن بتواند درون خود را و آموختههاي خود را براي ديگران بازگو كند از آن تعبير به بيان ميشود.
2. يكي ديگر از معيارهاي مورد توجه قرآن خودشناس بودن انسان است : «بل الانسان علي نفسه بصيرة» .[2]
در آيه آمده است كه انسان: خود آگاه است يعني از احوال و وضعيت روحي و اخلاقي خودش خبر دارد و اين آگاهي او از امتيازات او به حساب ميآيد.
3. قدرت يادگيري و آموختن علم: ....
بد نيست بدانيم كه جايگاه و منزلت انسان در بين موجودات ديگر چگونه است. آيا برتر از بخشي از آنها ميباشد يا برتر از همه ي موجودات يا اصلا بر هيچ موجودي برتري ندارد؟ و اگر برتري دارد آيا ذاتا برتري دارد يا اينكه اكتسابا ميتواند برتري پيدا كند؟ براي بحث در اين زمينه، بايد آياتي كه به نحوي خبر از برتري انسان ميدهد را بررسي كنيم و بعد با نقل برداشتهايي كه از اين آيات شده است، ببينم جايگاه و منزلت انسان در قرآن چگونه ميباشد؟ براي اينكه بحث از قرآن شروع شود ما اول خودمان را در محضر قرآن قرار ميدهيم تا ببينيم انساني را كه خداوند خليفه ي خود معرفي ميكند، اشرف مخلوقات و موجودات هم هست يا خير.
«لقد كرمنا بني آدم وحملناهم في البر والبحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم علي كثير ممن خلقنا تفصيلا» .[1]
«ما آدميزاد را گرامي داشتيم و آنها را در خشكي و دريا (بر مركبهاي راهوار) حمل كرديم و از انواع روزيها پاكيزه به آنان روزي داديم و آنها را بر بسياري از موجوداتي كه خلق كرديم برتري بخشيديم» .
آنچه علامه طباطبائي ـ رحمه الله ـ در الميزان به آن اشاره كرده است در رابطه با علت گرامي داشتن انسان بر ساير مخلوقين عبارتند از: ...
عنوان: معاد در قرآن نویسنده: آیت الله جوادی آملی مترجم: تعداد صفحات: 835 زبان: فارسی نوع فایل: PDF حجم: 813 کیلوبایت |
برای دانلود بر روی ادامه مطلب کلیک کنید |
بعد از پايان زندگي دنيوي، روح به بقاي خويش ادامه ميدهد،و اين امر از مسلّمات اديان آسماني است و با دلائل عقلي نيز تأييد شده است. پاسخ اجمالي به سئوال اين است كه همه انسانها وضع يكساني در هنگام مردن ندارند.
پيش از اينكه به پاسخ اشاره كنيم لازم است ابتداء تصوير صحيحي از «حقيقت مرگ» ارائه بدهيم.
حقيقت مرگ در منظر آيات و روايات ما آن چيزي نيست كه ما از آن تعبير به مرگ و مردن مي كنيم. آنچه كه در عرف عمومي تعبير به مرگ مي شود همان مرگي است كه اطباء و پزشكان به آن حكم مي كنند و آن هنگامي است كه بدن از حركت بماند و خون در بدن از جريان بايستد. اين حالت اگر براي كسي صورت پذيرد مي گوئيم مرگ او فرا رسيده است.
اما مرگ در معارف اسلامي تنها مرگ بدن جسماني نيست بلكه مرگ عبارت است از «انتقال از دنيا به برزخ»(1)
لذا ممكن است براي كافر يا تبهكاري مرگ پزشكي به سرعت و در چند لحظة كوتاه محقق شود و در ظاهر مرگ آساني داشته باشد و لكن در انتقال به برزخ گرفتار عذابها و شكنجه هايي باشد كه مرگ را در كام او واقعه و رخدادي بس سنگين و دشوار كند. از اين رو قرآن از اين لحظات به «الطامة الكبري» تعبير مي كند يعني «رخداد پرماجرا و سنگين».(2)
منازل پس از مرگ
بي ترديد، يکي ديگر از مراحل زندگي انسان، مرگ است؛ چنان که ديگر اديان الهي نيز به اين امر پرداخته و پيروان خود را به آن توجه داده اند. مرگ در تعاليم اسلام، به معناي انتقال از يک دنيا به دنياي ديگر است که در متون ديني، گاهي از آن به «معاد» نيز ياد مي شود.
از سوي ديگر، اعتقاد به معاد مبتني بر اين است که در انسان، حقيقتي وجود دارد که با متلاشي شدن بدن، از بين نمي رود. اين حقيقت موجود، که روح نام دارد، چيزي مستقل از بدن است که مي تواند ادامه ي حيات دهد. به عبارت ديگر، يکي از دلايل اثبات زندگي پس از مرگ و ضرورت رستاخيز، وجود روح است.
با توجه به مطالب مزبور، لازم به ذکر است که در مسير تکامل حيات انسان پس از مرگ و انتقال به عالم ديگر، دو منزلگاه وجود دارد که در ذيل، به آن پرداخته مي شود و ديدگاه علامه درباره ي اعتقاد به معاد، مطرح مي گردد:
الف. انسان در عالم برزخ
در قرآن کريم، به مسئله ي «جهان برزخ» و به طور کلي، اصل جهان برزخ زياد تصريح شده، اگرچه به جزئيات آن اشاره اي نگرديده، بلکه تنها اصل وجود اين جهان و بخشي از نتايج اعمال نيکوکاران و مجازات هاي اهل بلا در آن به تصوير کشيده شده است.
آفرينش و جاودانگي روح
درباره ي روح، بايد گفت: هيچ کس نمي تواند حقيقت داشتن «روح» و روان را انکار کند و معتقد باشد که روح وجود ندارد.
حتي متعصب ترين ماترياليست ها نيز منکر روح - به طور کلي - نيستند؛ يعني نمي گويند که بين موجود جاندار و بي جان فرقي نيست، منتها آنها روح را به گونه اي ديگر تفسير مي کنند که با تعريف اسلام از مرگ، همخواني ندارد.(1)
در قرآن کريم، قريب بيست جا واژه ي «روح» به کار رفته است که شامل روح انسان، جبرئيل (نبأ:38) و قرآن (شوري:52) مي شود. مفسران در شرح و تفسير اين واژه، نظريات خاصي دارند. اما مراد از «روح» در اين پژوهش، روح انسان است؛ چنان که در آيه ي (ثم أنشأناه خلقا آخر) (مؤمنون:14) اشاره به همان خلقت جديد انسان، بعد از خلقت جسم او دارد و اين خلقت جديد چيزي نيست، جز روح انسان.
قرآن کريم با بياني جامع، مطلق روح را موجودي غير مادي معرفي مي کند و در اين باره مي فرمايد:
(و يسألونک عن الروح قل الروح من أمر ربي)
(اسراء: 85)؛ از تو حقيقت روح را مي پرسند؛ بگو : روح از سنخ امر خداي من است.
کساني که به معارف اسلامي تا حدي آشنايي دارند، مي دانند که در خلال بيانات کتاب و سنت، از روح و جسم يا نفس و بدن زياد سخن به ميان مي آيد، و يا تصور جسم، که به کمک حس درک مي شود، تا حدي آسان است، ولي تصور روح و نفس، خالي از ابهام و پيچيدگي نيست.
اهل بحث از متکلمين و فلاسفه ي شيعه و سني، در حقيقت روح، نظريات مختلفي دارند، ولي تا اندازه اي مسلم است که روح و بدن در نظر اسلام، دو واقعيت مخالف همديگر مي باشند. خداوند متعال هنگام آفرينش، انسان را مرکب از دو جزء و داراي دو جوهر قرار داد: يکي جوهر جسماني که ماده ي بدني اوست، و ديگري جوهر مجرد که روح و روان اوست. اين دو پيوسته در زندگاني دنيوي، همراه و ملازم يکديگرند؛ اما هنگام مرگ، روح زنده از بدن جدا شده و سپس - روح - انسان به پيشگاه پروردگار بازمي گردد.(2)
چکيده
در اشاره ي آيات قرآن و روايات، انسان موجودي است مرکب از جسم و روح که داراي دو نوع آفرينش است:
1. خلقت از خاک که اولين موجود (حضرت آدم عليه السلام) با آن ساخته شده؛ 2. خلقت انسان هايي از نسل او به وسيله ي نطفه. پس در آغاز خداوند نوع انسان اوليه را خلق کرد و سپس نسل وي را از نطفه همان انسان قرار داد. تا بدين سان، مراحل حيات آدمي پس از خلق ادامه يابد. اين بيان، جوابي است ديني در رد عقايد داروين و کساني که اجداد انسان اوليه را موجودات تک سلولي و يا از نسل ميمون مي پندارند.
انسان پس از خلقت، با توجه به فطرت اجتماعي وي، مدتي را در اين دنيا سپري کرده و پس از آن در اثر مرگ، روح او از اين ديار به ديار ديگري به نام «برزخ» که «عالم مثال» نام دارد و انسان ها در آنجا يا متنعم هستند و يا معذب، کوچ مي کند و در آنجا به حيات خود ادامه مي دهد؛ زيرا اصالت انسان به روح اوست و روح مجرد تنها نحوه ي ارتباطي با بدن دارد که با فرارسيدن مرگ اين ارتباط قطع مي شود. با برپايي معاد در جريان سير حيات، علاوه بر روح، جسم انسان نيز مؤاخذه مي شود.
بسم الله الرحمن الرحیم
«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنىِ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتهَُمْ وَ أَشهَْدَهُمْ عَلىَ أَنفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلىَ شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَاذَا غَفِلِین»(اعراف/172)
و (به خاطر بیاور) زمانى را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خویشتن ساخت (و فرمود:) «آیا من پروردگار شما نیستم؟» گفتند: «آرى، گواهى مىدهیم!» (چنین کرد مبادا) روز رستاخیز بگویید: «ما از این، غافل بودیم (و از پیمان فطرى توحید بىخبر ماندیم)»!
این آیه کریمه به وجود عالمی اشاره دارد که خداوند از همه انسانها قبل از اینکه به عالم خاکی پانهند شهادت و گواهی بر توحید و یگانگی خودش گرفته و کافران در عالم آخرت اظهارندامت از فراموشی چنین پیمانی را می کنند. حال برای ما این سوالها مطرح است که این عالم چه بوده است؟ آیا بر عالم خاکی تقدم زمانی دارد یا جزئی از خود دنیا ست؟ خداوند متعال از بشر چه تعهد و پیمانی و به چه شکل گرفته؟
حیات در لغت و اصطلاح
این واژه اسم مصدر از ریشه حی ی و به معنای زندگانی و زنده شدن است که در مقابل آن مَوت و مَمات (مردن) به کار میرود. در اصطلاح، نیرویی است که موجب بروز حس و تحرک در موجود زنده میشود و موجودات با آن خود را از نقص به کمال میرسانند [۱] [۲] مُناوی، ذیل «الحیاة». [۳]
واژه حیات در مصحف شریف
در قرآن کریم واژه حیات ۷۶ بار به کار رفته است. [۴] مفهوم حیات در قرآن شامل همه موجودات زنده میشود. در پنج آیه قرآن [۵] [۶] لفظ حَیّ (زنده) به خدا نیز نسبت داده شده است. واژه حیات در قرآن چندگونه به کار رفته است. برخی کاربردهای آن با مفهوم لغوی واژه منطبق است، از جمله مَحْیایَ «زندگی من»، [۷] اَحْیآءً «زندگان» [۸] و یَسْتَحْیُونَ «زنده نگه میداشتند». [۹] حتی گاهی این واژه به صورت مجازی به کار رفته است، مانند نسبت دادن حیات به زمین مرده [۱۰] [۱۱] که مراد از آن روییدن گیاهان در زمین است.
از سوی دیگر، در برخی آیات به اصلاح دیدگاه آدمیان درباره حیات با بیانِ ابعاد جدیدی از آن و عمق بخشیدن به مفهوم حیات، به عنوان نعمتی الهی، توجه شده است. بر این اساس، در قرآن کریم حیات مفهومی فراتر از تحرکات بدنی و فعالیتهای روزمره زندگی را در بر میگیرد، از جمله در آیات ۱۲۲ سوره انعام [۱۲] و ۲۴ سوره انفال، [۱۳] که بنابر نظر مفسران، پیروی از حق و ایمان به خدا عاملی حیاتبخش است که موجب هدایت انسان (زنده شدن وی) میگردد، در مقابلِ کفر که مرگ محسوب شده است [۱۴] [۱۵] و به همین سبب خدا در آیه ۲۲ سوره فاطر [۱۶] مؤمنان را اَحیاء (زندگان) و کافران را اَموات (مردگان) خوانده است. [۱۷] [۱۸]
رای هر موجودی در نزد خدای متعال وجود وسیع و نامحدودی در گنجینه الهی هست که وقتی به دنیا وارد می شود دچار محدودیت می شود و این همان حقیقتی است که خدا از آن به ملکوت تعبیر کرده است
به گزارش مشرق ، تبیان در بررسی و تبیین مقوله عالم ذر آورده است: تعبیر عالم ذر و خصوصیات آن که مفسران، فلاسفه و متکلمان را به خود مشغول ساخته برگرفته از آیه ۱۷۲ سوره اعراف و روایات متعددی است که در این زمینه نقل شده است. هر یک از این افراد در مواجهه با این آیه و روایات مربوط به آن توضیحاتی را ارائه داده اند که به طور کلی به سه دسته تقسیم می شوند: موافقان عالم ذر، مخالقان عالم ذر، و نظریه سومی که به نقد این دو دسته می پردازد. آنچه سبب به وجود آمدن دو دسته اول گردیده، برداشت اشتباه و سطحی آنان از وجود عالم ذر است و اما گروه سومی که برخی از مفسرین معاصر هستند به نقد این دو دیدگاه پرداخته اند. بحث از عالم ذر و کم و کیف آن را در بررسی نظرات موافق و مخالف مطرح کرده و سپس به نقد آنها پرداخته در خاتم نظریه صحیح را بیان می کنیم.
زبان: فارسی | نویسنده: علی اکبر خانجانی | ||
نوع فایل: PDF | |||
تعداد صفحات: 106 | |||
حجم کتاب: 1,05 مگابایت |
|
زبان: فارسی | نویسنده: علی اکبر خانجانی | ||
نوع فایل: PDF | |||
تعداد صفحات: 133 | |||
حجم کتاب: 5,07 مگابایت |
|
زبان: فارسی | پسورد: www.readbook.ir | |||
نوع فایل: PDF | ||||
تعداد صفحات: 1221 |
| |||
حجم کتاب: 121 کیلوبایت |
زبان: فارسی | نویسنده: علی اکبر خانجانی | ||
نوع فایل: PDF | |||
تعداد صفحات: 105 | |||
حجم کتاب: 1,28 مگابایت |
|
زبان: فارسی | نویسنده: علی اکبر خانجانی | ||
نوع فایل: PDF | |||
تعداد صفحات: 76 | |||
حجم کتاب: 1,06 مگابایت |
|
زبان: فارسی | نویسنده: فهیمه صدر کریمی | ||
نوع فایل: PDF | |||
تعداد صفحات: 55 | |||
حجم کتاب: 4,36 مگابایت |
|
زبان: فارسی | نویسنده: استاد شهید مرتضی مطهری | |||
نوع فایل: jar | ||||
تعداد صفحات: 1221 |
| |||
حجم کتاب: 305 کیلوبایت |
زبان: فارسی | نویسنده: محسن قرائتی | |||
نوع فایل: jar | ||||
تعداد صفحات: 59 |
| |||
حجم کتاب: 142 کیلوبایت |
زبان: فارسی | نویسنده: سید حسین شیخ الاسلامی | |||
نوع فایل: jar | ||||
تعداد صفحات: 403 |
| |||
حجم کتاب: 285 کیلوبایت |
زبان: فارسی | نویسنده: استاد شهید مرتضی مطهری | ||
نوع فایل: jar | |||
تعداد صفحات: 172 | برای دانلود بر روی ادامه مطلب کلیک کنید | ||
حجم کتاب: 149 کیلوبایت |
نام برنامه : مفاتیح الجنان
ورژن برنامه : 1.0
برنامه مفاتیح الجنان حاوی کلیات مفاتیح الجنان شامل ادعیه ها ، دعاها ، ملحقات ، حاشیه و ... کتاب مفاتیح الجنان می باشد.
برای نصب این برنامه فایل نصبی را از لینک بالا دانلود کرده و در گوشی خود نصب کنید و بعد از نصب برنامه در قسمت منوی خود می توانید مشاهده کنید.
تعداد صفحات : 3
به نام آفریدگاری که انوار کلام و آیات معجزه آسایش ، جان و دل را صفا می بخشد و در پرتو معانی و مضامین قران اقدس و مقدسش ، روح و روان ، تابان و رخشان می گردد. سلام و درود بر شما عاشقان و شیفتگان و مشتاقان کلام وحی ، قرآن کریم.