4 و 5 ـ حال مؤمنان و ظالمان در لحظهي مرگ
مؤمنان و ظالمان، نيكوكاران و بدكاران از همان لحظه مرگ از هم جدا ميشوند و حالات متفاوتي دارند، يا به تعبير ديگر نتائج اعمال و عقائدشان از همان لحظه كم كم ظاهر و آشكار ميگردد «آيه چهارم و پنجم» اشاره پر معنائي به همين حقيقت است.
نخست ميفرمايد: «كافران كساني هستند كه فرشتگان (قبض ارواح) روحشان را ميگيرند، در حالي كه به خود ظلم و ستم كردهاند، در اين هنگام تسليم ميشوند و اظهار ايمان ميكنند (ايماني همچون ايمان فرعون به وحدانيت خداوند در لحظه غرق شدن، و ميگويند) ما كار بدي انجام نميداديم» (الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ).
اين سخن نشان ميدهد كه آنها تسليم كامل نشدهاند، و نميدانند اين انكار در برابر خداوند عالم الغيب و گواهان از ملائكه بيهوده است، لذا در پايان آيه ميافزايد: «آري خداوند دانا است به آنچه انجام ميداديد» (بَلى إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
سپس به آنها دستور داده ميشود: «اكنون كه چنين است داخل درهاي جهنم شويد و جاودانه در آن بمانيد» (فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها).
از آنچه گفته شد روشن ميشود كه اظهار تسليم در اينجا به معني اظهار توحيد است و تسليم در برابر حق (همانگونه كه جمعي از مفسران گفتهاند) ولي از آنجا كه هنوز حال و هواي دنيا در سر آنها است، و به قوانين حاكم بر مراحل بعد از مرگ آشنا نشدهاند سوابق سوء خود را انكار ميكنند، و در مقام دروغ و فريب بر ميآيند، اما به زودي متوجه ميشوند كه آنجا جاي خلافگوئي نيست!
در اينكه منظور از «جهنم» در اينجا، جهنم عالم برزخ است يا قيامت؟ دو احتمال دادهاند آنچه مناسب لحظات مرگ است، دخول در جهنم قيامت است، مگر اينكه گفته شود در عالم برزخ وارد ابواب و درهاي جهنم ميشوند، نه خود جهنم و خلود، توصيفي است براي كافران به هنگام ورود در دوزخ، نه در ابواب دوزخ.
جمله «بَلى إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» به نظر ميرسد كه از سخنان فرشتگان مرگ باشد كه به آنها هشدار ميدهند: بيهوده در مقام انكار برنيائيد چرا كه علم بي پايان خدا پرده از اعمالتان بر ميدارد.
به هر حال آيه فوق شبيه چيزي است كه در آيه 27 سوره محمد ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ آمده است، ميفرمايد: «حال آنها چگونه خواهد بود هنگامي كه فرشتگان (قبض ارواح) به صورت و پشت آنها ميزنند» (و قبض روحشان ميكنند) فَكَيْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ.
آري، ملائكه با سيلي و مشت بر صورت و پشتشان، از آنها استقبال ميكنند، و شايد اعترافشان به توحيد و سخنان حق به خاطر مشاهده همين صحنه است، نه از روي اخلاص.
در مقابل آنها فرشتگان رحمتند كه براي قبض ارواح مؤمنان ميآيند چنانچه در دومين آيه ميخوانيم: «پرهيزگاران كساني هستند كه ملائكه (قبض ارواح) روحشان را ميگيرند. در حالي كه از نظر عقيده و گفتار و كردار پاك و پاكيزهاند و به آنها ميگويند سلام بر شما باد (سلامي كه نشانه سلامت و امن و امان است) وارد بهشت شويد به خاطر اعمالي كه انجام ميداديد» (الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
و در واقع پاداش پاكي و تقوي چيزي جز اين نيست كه فرشتگان الهي با سلام و درود از آنها استقبال كنند و از آنها به بهشت دعوت نمايند، دعوتي آميخته با لطف و محبت و احترام!
در اينجا نيز ممكن است بهشت اشاره به بهشت برزخ بوده باشد يا بهشت قيامت كه بهشت برزخي درهاي آن محسوب ميشود.
به هر حال اين يكي از ابعاد مرگ است كه كيفيت آن نسبت به صالحان و بدكاران كاملاً متفاوت ميباشد.
6ـ فلسفه مرگ و حيات
زندگي انسان به هر حال محدود است، و هر حياتي با مرگ همراه خواهد شد، در اينجا نخستين سؤالي كه پيش ميآيد اين است كه هدف از اين حيات و مرگ چيست؟ قرآن مجيد در ششمين آيه مورد بحث به اين مطلب پرداخته، چنين ميگويد: «زوال ناپذير و پر بركت است كسي كه حكومت جهان هستي به دست او است، و بر همه چيز قادر است ـ همان كسي كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك بهتر عمل ميكنيد و او عزيز و غفور است» (تَبارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ـ الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ).
در اينجا نخست آفرينش مرگ و حيات را به عنوان نشانهاي از قدرت بي پايانش معرفي ميكند، سپس ميفرمايد: هدف از اين آفرينش آزمايش حسن عمل است، آزمايشي كه به معني پرورش انسانها و هدايت آنها به سوي مسير قرب پروردگار است.
از اين آيه چند امر استفاده ميشود:
اولاً مرگ و حيات هر دو مخلوقند، اگر مرگ به معني فنا و نيستي مطلق بود مخلوق بودن آن معني نداشت، اين به خاطر آن است كه مرگ انتقالي است از جهاني به جهان ديگر، و لذا يك امر وجودي است و قابل آفرينش.
ثانياً مرگ قبل از حيات است يا به خاطر اينكه اشاره به مرگ دنيا و حيات جهان آخرت است، يا اينكه مرگ اشاره به مرحله خاك بودن انسان و حيات آفرينش از خاك است، و يا هر دو.
ثالثاً دنيا به عنوان يك ميدان آزمايش معرفي شده، ميداني براي آزمايش «بهترين افراد از نظر عمل»، و طبعاً كارت قبولي و نتيجه اين آزمون در سراي ديگر آشكار ميشود.
رابعاً معيار ارزش انسان در پيشگاه خدا حسن عمل او است.
بديهي است اعمال نيكو از عقائد پاك، و قلب مؤمن، و نيت خالص، سر چشمه ميگيرد، چرا كه هميشه عمل بازتابي است از اين امور.
شايد به همين دليل در حديثي از پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ ميخوانيم كه در تفسير جمله «اَحسَن عَمَلاً» فرمود: «اَتَمُّكُم عَقلاً وَاَشَدُّكُم لِلّهِ خَوفاً وَ اَحسَنُكُم فيما اَمَرَ اللهُ بِهِ وَ نَهي عَنهُ نَظَراً، وَ اِنْ كانَ اَقَلُّكُم تَطَوُّعا: «منظور اين است كداميك از شما از نظر عقل و خرد كاملتر، و از جهت خدا ترسي قويتر و داراي آگاهي فزونتر نسبت به اوامر و نواهي الهي هستيد، هر چند اعمال مستحب شما كمتر باشد»![1]
و از اينجا روشن ميشود كه تفسيرهاي مختلفي كه براي «اَحسَنُ عملاً» ذكر كردهاند مانند: اعمال خالص تر، عقل بيشتر، زهد فزونتر، ياد مرگ كردن و بيشتر آماده اين سفر شدن، همه با يكديگر ارتباط دارد، و تفسيرهاي مختلفي محسوب نميشود، چرا كه همه شاخ و برگ و ريشه و ساقه و ميوه يك شجره است.
خامساً: ارزش واقعي از آن «كيفيت عمل» ا ست نه «كميت» و حجم آن، واي بسا عمل كوچكي با كيفيت بالا از نظر خلوص و ايمان و معرفت، بر اعمال كثير و فراوان، برتري داشته باشد، و لذا در حديثي از امام صادق ـ عليه السّلام ـ آمده است كه فرمود: لَيس يَعني اَكثَرُ عَمَلاً وَلكِن اَصوَبُكُم عَمَلاً: «هدف اين نيست كداميك بيشتر عمل ميكنيد، بلكه منظور اين است كداميك صحيحتر و خالصتر عمل مينمائيد».[2]
سادساً: افعال الهي داراي هدف و به اصطلاح «معلل بالاغراض» است، بر خلاف گفته نا آگاهان و بيخبراني كه افعال خدا را بي هدف معرفي كردهاند.
سابعاً: از آنجا كه در اين ميدان آزمايش عظيم ممكن است انسان احساس تنهائي و ناتواني كند، و يا بر اثر لغزشها مأيوس گردد، در پايان آيه با توصيف خداوند به عزيز و غفور به اين نگرانيها پايان ميدهد، و به انسان ميگويد: تنها نيستي، از عظمت آزمايش مترس، دل بر خداي نه، و اگر لغزشي از تو سر زد دست به دامن عفو و غفرانش بزن.
نتيجه بحث
از مجموع آنچه در آيات و عناوين ششگانه بالا آمد نگرشي را كه قرآن بر مسأله مرگ از زواياي مختلف دارد، به خوبي روشن ميشود.
قابل توجه اينكه قرآن در تمام اين موارد، روي آثار تربيتي آن تكيه كرده است چرا كه قرآن يك كتاب كامل تربيتي است، و به هنگام ذكر اصول و فروع دين و مسائل اجتماعي و تاريخي و غير آن، همه جا ناظر به بعد تربيتي آن است، يعني واقعيتها را به وضوح مطرح ميكند، و از آن براي كنترل نفس سركش و دعوت به سوي تقوي و پرهيزكاري و پيمودن مسير قرب خدا با ظرافت و دقت خاصي بهره ميگيرد، و چه زيبا و جالب است ظرافتها و ريزه كاريهاي قرآن در تمام اين زمينهها.
[1]. تفسير مجمع البيان جلد 10 صفحه 322.
[2]. «اصول كافي» جلد 2 صفحه 16 (باب الاخلاص) حديث 4.